سیاهپوشی

اینجا مردن  آدابی داره ،ساز خودش رو داره ، بازیگران  با نقش های مشخص خودشو داره و خلاصه اتفاق دامنه داریه .هر روز انگار همین امروز بوده که مرده مرده و با اصرار به اینکه داغ رو تازه نگه دارن ، تعقیباتی براش در نظر میگیرن که تا یک سال با اب و تاب و. در هاله ای از تقدس برگزار میشه. 

یه مدت که ادم اینجا زندگی کرد چندبار که گشتی توی شهر زد کم کم متوجه میشه که  اغلب سیاهپوش هستن و اینم کم کم متوجه میشه که وقتی واسه هفت پشت اون ور تر همسایه ش هم سیاه میپوشه و وقتی این سیاهو باید یکسال تنش نگه داره از نظر توزیع احتمالات این اتفاق کاملا بدیهی ست که بالاخره هر کی یکیو داشته باشه که مرده باشه .به خاطر همیناست که روز اول که برگشتم بیمارستان و اتفاقی کاملا سیاه پوشیده بودم یکی از پرسنل با لحنی "الهی بمیرم" و اماده ی همدردی ازم پرسید که چیزی شده . احتمالا اماده بود همراه منم سیاه بپوشه .

ورودی شهر ،جلومو گرفته سین جیمم میکنه که چرا و چکار دارم اینجا .اخرش ادرس می پرسه میگه میخواد بیاد واسه دندونش.میگم کار نمی کنم فعلا میگه چرا?می پرسم معلوم نیست چرا?احساس کردم توی دوتا حباب متفاوتیم که یه لحظه بهم برخورد کردن.انقدر تفاوت موقعیت.

منفور فیک

دکترای قبلی هر کدوم دم رفتنشون به یکی گفتن که تا اخر عمر نمی بخشنش و آه و نفرینشون در ارتفاع بالاسر زندگی منفور در پروازه.آیین شده خلاصه.من هنوز کیسم رو انتخاب نکرده بودم که این اواخر دکتره_  مسئول فنی درمانگاه_دندونشو خواسته بکشه اومده دیده من نیستم ، هی نیستم،هنوز نیستم،مثکه کلا نیستم ،بدون فوت وقت رفته پیش رییس  شکایت کرده هی رفته هی هنوز همش رفته تا رییس هم امروز گفته واسم غیبت بزنن.با رییس تماس گرفتم و توصیح دادم واسش ماجرارو ،ابعاد فاجعه رو مشخص کردم و قسمت هایی از حافظه اش رو روشن کردمو جلوی چشمش آوردم و خلاصه ختم به خیر شد.حالا من موندمو کیس مورد آهمو "یه ضامن دار انقدی" .منتها منفورم  خوب دندون گیر نیس .بنده ابلیس ، زندگیش فقط یه آه کم داره مث جنگا می ریزه پایین.لزومیم نداره دلت خیلی پاک باشه از شیش متری سوزشو حالا بی خیال شم همون فوت آهه کافیه .

فاطمه

اس ام اس اومد واسم که" آهم گردن کرونا دلم برات تنگ شده خانم خوبین?"..شماره رو نشناختم ، یهو چهره ی  مکش مرگ مای یکی از نگهبانای اواخواهری  و نچسب بیمارستان که روش کم نمیشه اومد تو ذهنم .گفتم نکنه اون باشه و خب توی ذهنم اون بود و حالشو گرفتم و به خاک سیاه نشوندمش و یه اس ام اس شما فرستادم که دیدم یکی از بیمارام بود که از عشایر بود و باهم صمیمی شده بودیم و حالا نگرانم شده بود که توی این وانفسا چکار میکنم و گفت که فاطمه جانش بالاسرت باشه.

این چند روز به قدری دلم برای بیمارام تنگ شده که شاکی ترین ورژن خودمو جلو چشم آورد.پیام فاطمه از زیر نمیدونم کدوم سیاه چادر شبیه همین بارون بود که ملال  خونه نشینی اجباریو مرتفع میکنه.

کلا گمونم عدد بزنم بهتره.شاید خواستم صداش کنم.خا ، 1

ازاون جایی که توی جمعیت روستایی از طبقه ی دیگری بودن آزار دهندست از اون جایی که این شاید ناخوداگاه اونو چند قدم عقب تر بفرسته  و خجالتی تر کنه، از اون جایی که به لکنت افتادن و هول شدن یه دختر جوان و پرآرزوی روستایی  بخاطر ظاهر مندرسش مرگ آوره واسم ، از اول  یه کفشو شلوار مشکی انتخاب کردم واسه اونجا قرارم شد که همیشه همین باشه.مقرر شد که رنگو لعاب تخلف نابخشودنی باشه ولی خب  باید هوای دل دریای برخی دیگرو هم داشته باشم گویا .یکی از حضرات فرمودن که بابا دکتر یکم تیپ بزن. بله .دلشون دکتر چسان فسان مآب خواست.

زیاده عرضی نیست

جا داره اینجا ،بعنوان خودم به نقل از مومو بگم :

«آدمها را نگذاشتند که بکشیمشان» 

باری تعالی متعجبم

40نفر آخه از مصرف الکل ?! 

27تا از خودش مردن ، 40تا از ترسش .

اومدم خونه بعد از مدتها.نه پیشوازی ،نه بوسی ،نه بغلی.از دو متری هدایتم کردن سمت حمام و من در تنهایی معاصرگونه ام کف میسابیدم.

با روپوش اومدم.ایستادیم کنار بساط میوه فروش روبروی بیمارستان .با پاش به پرتقالا لگد میزنه.نگاهش میکنم یکم مکث می کنم.میگه حالم خوب نیست آجی(دقیقا آ نه ،یه چیزی بین آ و او).میگم حالت خوب نیست باید پرتقالای مردمو لگد کنی? میپرسم حالت چشه ?میگه تو دکتری بگو چمه?تشخیصم این بود که یه چیزیش هست.تنش می خاره مثلا.حوصله نداشتم سکوت کردم.

دستفروش میوه های هر دومونو که وزن  می کرد ، از نایلون پر از پرتقال خودم مقابل چند دونه کیویو سیبو پرتقال اون  که حس کردم صدقه ی بساطی ست خجالت کشیدم.حس می کنم خود خانم "حالم چشه" هم نگاه مقایسه کنی انداخت که نمی دونستم کجای دلم باید بگذارمش.هنوزم نمیدونم .کوفت بخورم.

هنوز عصبانیم .


پ.ن:می دانم دیگر شورش را درآورده ام ولی هنوز کمی عصبانیم.

باور کن باور کن یا نمیدونه میشه جلوشو گرفت یا میدونه ولی نمیتونه.خیلی از فجایع بزرگ دلایل پیش پاافتاده ی احنقانه ای دارن.وگرنه مگه میشه مگه ممکنه این همه فلاکت و نکبت جایی برای علاقه به داشتن یه فرزند دیگه باقی بگذاره?اونم قدو نیم قد آخه?همگی هم با شکلو شمایل اسفبار .یکیشون تمام هیلکش قارچه.مدام خودشو میخارونه.آدم بین احساساتش میمونه سردرگم .چه حسیه من دارم خشم تنفر ترحم دلسوزی یأس ? مردم از چندپارگی..باور کن به خودم دیگه شک می کنم .شاید من فلاکت می بینم.خطای دیده یعنی?ولی خیلی واضحه .این خود خود بدبختیه.سیاه بختیه.که بشه ذره ای راحت تر زندگی کرد اما ندانم کاری خودت اونو  ازت دریغ کنه.چه جهل شومی.

فقط یک بیمار دیگه اینجوری ببینم حتما ازش می پرسم چی شد که حامله شدی.

اصرار داره برای آفت  انتی بیوتیک بنویسم ول کن نیس تا میگم این عفونت نیست. احتمالا این مدت تحت فشار بودی استرس داشتی این واسه اونه.انگار از غیب گوییم بهم ایمان بیاره دیگه میپذیره و میگه که بله عامل همه چیز شوهر بداخلاقشه.میگم محلش نذار.میگه فحش میده.دستیارم میگه شوهر انگل اجتماعه.

8ساله کمربندمشکی

بهش میگم  دخترشجاع .میگه اره میخوام پلیس شم.یکم درباره ی پلیس شدنش صحبت کردیم.میگه ولی جدیدا دو دل شده.سلیمانیو که کشتن ترس برش داشته.

شرمو

میگم مریم خودش چرا حرف نمیزنه?میگه مریم شرموئه :)

جهان گه و گل

یعنی حال تعریف کردن اینکه چی بود چی شدو ندارم الان ندارم.فردا فکر کنم دارم .فقط  دو چیز دلم میخواد :1) هر چه سریع تر از ذهنم پاک شه چهره اش اخ ازش حرف میزنم بدتر میشم. 2)یه چند نفرم بمیرن. بجنب فقط .الان وقتشه.کسی شک نمی کنه.بمیرید بمیرید ازین نفرت بمیرید/ازین نفرت چو مردید همه در گه اسیرید..رید ..رید(در صورت ایمان به غیب،در غیر این صورت هم در گل بجای گه):/

:/

وقتی آه نداری با ناله سودا کنی ،فقط یه گاو داری که چشم امیدت به پستون اونه ، غلط میکنی بچه ششمتو حامله ای.غلط میکنی.

سخن بزرگان

بعضیام که بزرگترا هستن اغلب بجای سلام میگن یاالله (الف رو مضموم بخونید) بجای خداحافظم میگن درخدمتیم.

خان

همگی اهالی این روستا معتقدن خان هستند و چون جدشون امامزاده بود،  معتقدند خون و ژن پاکی دارن و خلاصه فره ایزدی از آن اون هاست.اغلب از دیگران تمیزتر هستن.شاید لباسها کهنه باشه اما معطر و مرتبن و رفتارای سنجیده تری دارن.

از این جمع پیرمرد محبوب من این خصوصیات رو پررنگ تر داره.خانی رو برازنده خودش می دونه یه مقدار هم قمپوز هستا.هستا?..نه تا دیر نشده همین در جا حرفمو پس میگیرم.شاید از خانی مالو منال و مکنتش رو نداشته باشه اما مناعت و سخاوت رو که تا دلت بخواد و البته ظلم هم نمیدونم الله اعلم.یه خصیصه ی جذاب و خان مآبانه دیگرش هم اینه که معتقده همه یا گه مفت میخورن یا گوز ول می کنن.اینو از افاضات متعددش دریافتم.این ویروسم باید مستیشو بکنه و بگذره و همینو خه لاص .

23به بعد

چرا اینجا همه یازده شب به بعد می میرن?چند ساعت دیگه صبر میکردی گناه حروم کردن خواب به چشم مارو دیگه به سیاهه ت اضافه نمی کردی .نشد مردگی که اقا ا.

از برکت بارون و کرونا بیماری نیومد.به مسئول میگم من دارم میرم خونه.میگه برو و بیا میگم میرم اگه بیمار اورژانسی اومد نیاز به احیا داشت زنگ بزن.فردا هم قراره لپتاپو ببرم دستیارم جوکرو ندیده ، بذارم باهم ببینیم.تعطیل نمی کنن مرخصی نمیدن ما هم خط مقدمو  اکازیون می کنیم.والا گیر افتادیم.

دختره از این تیپ زنهای ام ابیها بود .این بار البته ام اخیها.گفت برادرمو می خوام بیارم واسه ویزیت.فقط قبلا معتاد بوده ازش نپرسین چرا دندوناش همچین وضعی دارن.گفتم چشم.

واقعا ما جز افزایش ریسک ابتلا و انتقال عفونت ، چه نقشی توی این بحران میتونیم داشته باشیم که ولمون نمی کنن?

اب

یکی از بدی های اینجا اینه که وقتی بارون باشه ، آب قطع میشه.الانم از گشنگی رو به قبله خوابیدم .


در همین لحظه اومد:)

چی باعث میشه

وسط جمع سینه شو مثل یه شیشه شیر معمولی موجود در داروخانه های معتبر سطح شهر _که خب طبیعتا نیازی به پوشوندنش نیست_درمیاره و به بچه ش شیر میده.شرم درونی ای هم ناچار به پنهون  کردنش نمیکنه ..وسط صحبت با بیمارای دیگه هم ممکنه داغ کنه و سینه ش از دهن بچه ش درادو و در هوا چرخ زنان و ولو سیر کنه  و لزومی نمیبینه حرفشو قطع کنه تا بتونه دوباره توی دهان نوزادش  که کلا  زیر اون حجم مخفی شده تنظیمش کنه .چی باعث میشه ?شاید او هم مقتضیات کاریش و زندگیش.طبیعتا وقتی با قبیله ش زندگی میکنه کم پیش میاد کنج خلوتی با حضور فقط افراد واجد شرایط  پیش بیاد یا وقتی تمام روزو درگیر مشغله های مختلفش  هست باز هم کم پیش میاد بتونه کارو تعطیل کنه به جایی بره که کسی نباشه .اینه که سعی کرده بجای اینا خودشو راحت کنه .

میدونی عاشق اینم که ببینم خصوصیات ریشه دار و اصیل انسانی و غریزی صرفا بر اساس شرایط و پیش آمدها تغییر می کنند .

به این صورت

میگم نمی ترسی مبتلا شی تو این بلبشو پا شدی اومدی واسه معاینه دندونپزشکی?میگه نه من از هر چی بترسم سرم میاد بخاطر همین نمی ترسم .بله.

روزای اول که اومده بودم بیمارستان  تفاوت چشمگیر قیمتا با مرکز قبلی رو نمی تونستم باور کنم. با خودم گفتم شاید چون اینجا بیمارستانه  .شاید چون اون یه درمانگاه مهجور گوشه ی شهر بود.امروز که امار پذیرشو چک کردم امور مالی گفت بیمه به تعرفه ها معترض شده.گفتم مگه قانونی نیستن?گفت نه گفتم مگه خودشون تعیین نکردن? گفت نه. گفتم کی پس گفت نمیدونم.توانایی پردازشمو از دست داده بودم .رفتم پذیرش بعد از پرس و جو فهمیدم بی دلیل(!) بدون اینکه کسی بدونه چرا، بدون اینکه مشخص باشه از کی ،تعرفه های کدها تغییر کرده و جدید تعریف شده.باورم نمیشه.تمام این مدت که من اومدم اینجا و پیش از این فقط و فقط به دلیل اینکه نمی دونن چرا سیستم اینطوری شده مردم  مثلا بجای 40تومن 80تومن دادن.به همین سادگی و آسودگی. 

ته توشو دراوردم ازین قرار که دکتر قبلی به پایین بودن تعرفه ها شاکی بود و  به دلخواه تغییرشون داده بود و رئسا هم از اقوامش بودند و فوقع ماوقع

صبح زی

نامه ی سرگشاده

ای قهر کننده از کسانی که جز تو کسی را ندارند  چی فکر میکنی?فکر هم میکنی?کاش می دانستی اینها که تا سینه به آب می زنند که 15تومان کرایه ندهند خاله و عمه ات نیستند و اینجا خانه ی ننه ات نیست که تا کسی طاقتش تاق شد و صدایی بلند کرد ،آن دمی را که جدیدا دراورده ای را روی کولت بگذاریو بروی قهر. 


کسی که از تو خوشش نمی اید ومعتقد است کاش بجای این همه ران و باسن یک کمی انصاف داشتی :

فروغ  

میگه رفتم عصبکشی کردم تو پرش کن.میگم پرشم با خودشه .میگه دکتر ازت شکایت کنم برات بد میشه ها.گفتم حتما این کارو بکن.بعد یادم اومد بیمارم بوده قبلا .رایگانم درمانشو انجام داده بودم و یادم اومد گفته بود افسردگی داره و دارو مصرف میکنه.براش توضیح دادم .گاهی توضیح و چند کلمه بیشتر واقعا آدمو راضی میکنه.هر چند کاری رو از پیش نمی بره:/

ننه

پیرزن 80_85ساله که تمام وجودش می لرزید.فشارش 19بود .گفتم نمیشه واسش کار کرد.کلی چونه زد .از سلامتیش و خطراتی که تهدیدش میکنه گفتم که گویا عرائضم محکمه پسند نبودن واسشون. نهایتا بهش گفتم قانونی نیست.اونم گفت اره میدونم همش تقصیر دولته.تو تقصیر نداری.