نوم

ممیرا ،همون نامیرا و جاودان خودمون.میگه دندونامو روغن ترمز خراب کرد.درد که شروع می شد می ریختم توشون.

آسمونو بنگرید

از دیروز اسمون خاکستری و سنگینه و بارون کجکی هم امون نمیده.بیمارام تو لونه هاشون موندن.منم  خزیدم زیر پتو و نور زرد اباژور.

نوم ها

اسمش روزه ست .میگه چون ماه رمضون به دنیا اومده.اسم اون یکی هم شابسی یجور التماس به درگاه شاه که یعنی بسه بقدر کفایت دختر اوردیم.اها کفایتم اسم میذارن .که این نوع نامگذاری یجور درخواست غیرمستقیم با نگاه زیر چشمی و بدون پاچه خواریه.

هومان و سلیمان

سه تایی شنگول امروز مدرسه رو پیچوندن اومدن شهر که بیان درمانگاه و بعدش برن فلافل بزنن.بهش میگم خیلی عجله داری?میگه ولا اندازه همه دنیا.میگم نگران چی هستی?میگه بزومیشامون..40_50تا گوسفند و بز دارن که مسئولیتشون با اونه .هومان 11ساله ی کار درست که حیف استقلالی بود.

خوابم ببر...مادر زهرا

مادرا حسابشون جداست و حکمشون رواست .علی الخصوص مادرا و دخترا.میتونن بیش از حد ابراز نگرانی کنن.میتونن خیلی سوال بپرسن و یه سوال رو از نگرانی مکررا بپرسن.میتونن حتی وقتی کار میکنم کنارم بایستن و من بهشون بگم دارم الان چکارمیکنم.میتون مدام توصیه کنن.میتونن اعصاب خورد کن باشن.شاکی  باشن.

نمی خواستم دندون زهرا رو بکشم.چون اپلاینسای ارتودنسی دستو پاگیری داشت و دندونها به شدت در همو برهم بودن.یکی از پرسنل که از نظر هستی شناسی بهتر بود چهار دستو پا راه می رفت و گوشهای درازتری می داشت و حداقل  باری بخوبی جابجا می کرد یا شیری می داد یا پشم قابل ایستفاده ای می داشت ، اومد و در حضور زهرا شفاعتش کرد عینا با این جملات کلیدی که پول نداره بابا  هم نداره . از حضور زهرا خجالت کشیدم و دوپا با زمختی امیخته با بلاهتش  ادامه داد تا دیگه چون نمی شد عملا بزنم توی دهنش کلامشو قطع کردمو گفتم فرداش بیاد.دیروز مادر زهرا اومد نگران.که هنوز خونریزی داره.ازش پرسیدم  مراقباتیی که گفتمو انجام داده? که طبق گفته هاش تقریبا خلاف تمام ملاحظات رو موبه مو اجرا کرده.درستشو به مادرش گفتم و قرار شد اگه باز خونریزی داشت امروز بیاد که خداروشکر نیومد.

مادرش ازین آدما بود که سرشت مادرانه دارن.برخوردش با من پزشک ظاهرا مقصر هم مادرانه و قشنگ بود.بعد از بیست سال مادر شد.بعد از یک سال همسرش رو از دست داد و الان خودشه و دار و ندارش زهرا.قسمم داد که فقط همینو توی دنیا داره.به خودم اومدم دیدم دارم قربون صدقش میرم.

قرآن ته بووت

دختربچه بی نهایت زیبا بود.و خیلی هم نمکین.و مثل اغلب بچه های روستایی بزرگونه .آخر سر که میخواست بره به زبون خودش دعا کرد که قرآن با پدرت که دندونمو کندی .

پرویز

پیرمرد اول صبح اومد ازم پرسید چند کلاس سواد داری تا تونست اعتماد کنه و دندونشو بهم بسپاره.آخر سر دم رفتنش گفت تو از صبح میای اینجا کار میکنی ،عروس من هنوز خوابه.ای دردت تو جونش.به این صورت یه تیر دو نشون کرد. تشکرش رو ابراز کرد و  نفرین کرد.

آهو

سراسیمه میاد.از درد خیس عرق شده ولی آه در بساط نداره.قسمم میده که دندونشو بکشم.میگه همونطور که امام رضا ضامن آهو شد ، توام ضامن من شو ..دلم میخواد انقدر گریه کنم تا بمیرم.

بشنو

بارالها!حکیمی که حکمتت را پنهان ساختی چنانکه تنها خودت بینی و خودیهایت..ای که دندان دهی و نان ندهی..ای که کرم دهیو درم ندهی  اقل کم مرا از آهن گردان.ربات گونه برای مثال.بی معده بی هیپوتالاموس بی استروئید .تا بکنم آنچه تو نمی کنی و افسوسش را میخوری.

شیرریز

چقدر حرف میزنم.اثرات بانو دبه شیرست.دبه شیرالملوک.شیردانوالزمان . اسامی درخشان تری هم موجوده که الان نیومده میفرستنم برم.

هنوز اون فروغه هم تو گونی دستو پا میزنه سگ جون.

طب مکمل

سراغ دختر کوچکترشو می گیرم که هر بار یکی از تیرو طایفه اوردش درمانگاهو روی همه رو جمیعا زمین مینداخت و اجازه ی کشیدن دندونشو نمی داد.میگه هر وقت دندونش درد میگیره به من نمیگه یه راست میره پیش ننه ش که تریاکیه . دندونشو دود میده.اینم حالش خوب میشه!! 

گفت ننه ش گاهی هم مدفوع الاغو دود میده تو دهنش.خلاصه هر چی دود بود داد .عنبرنسا بود چی بود پشکل خر ماده که جدیدا کسی شده واسه خودش. 

اینجا ننه ها حکمت ها و افسانه و داستانهاشون عمیقا به عن آغشته ست.هر فردی در اولین ثانیه های ننه شدنش بر خودش فرض میدونه که فی الفور رازهای عن نشان داشته باشه .چند وقت پیش یه دختربچه ی شیریو زبون 6ساله که با مانتوشلوار مدرسه ش  اومده بود گفت دندونمو بده میخوام ببرم .گفتم چکارش میخوای بکنی?گفت میخوام بذارمش تو عن گاو.گفتم بعدش چی میشه?گفت ننه م گفته. 

-می دونی میتونم بجای عن بگم مدفوع یا ازون بدتر فضولات انسانی/حیوانی.ولی مسئله اینه که اون وقت دیگه چیزی که اون گفت نیست.

موقعیت صدایی

یازده شب به بعد صدای روباها بلند میشه .صداشون یجوریه انگار آدم باهاشون شوخی داره.دلودماغشو نداشته باشمم پتو بالشمو میارم میام اتاق تهی که از خیابون باریک  پاینش صدای معاشرت ادمهای دلو دماغ دارو شب زنده دار به گوش میرسه و برهوتگی شبو کم میکنه .

درخت سدر معبد

به پنجره ی اتاق تهی شاخو برگای ابدی سبز و اغلب انبوه یه سدر سنو سال دار تکیه کرده یجوری که داره هل میده بیاد تو. همیشه پر از همهمه ی گنجشکاس.اوایل خیال می کردم انتظار دارن بپرسم چی شده چی شده ،یکی یکی .

تختو که آوردم توی این اتاق و چسبوندم به دیوار کنار پنجره ناخوداگاه یه معبد از توش درومد .که دیدم چه مناسب به جا اوردن آیین ولوشدگی و خیرگی ست.

ماماممد

یکی از بیمارا میخواد تشکر کنه میگه قربون مرامت .واسم پولکی آورد که چون لیمو داره تحت الحفظ مهروموم برده میشه خونه ی مامان.

تکثر شخصی

یه روز حالم خوبه ، شنگولم نمیدونم مستم چی ام به یه کیس جراحی دندون هفت بالا قول اکس میدم.اونم میره روزی مث امروز میاد که هر چی میگه خودت گفتی می کشم باورم نمیشه.اون راست میگه .فقط حافظه م هست که بین اون  فروغ و این فروغ ارتباط برقرار میکنه.

شیرده

زنیکه میگه من شیردهم باید کار منو انجام بدی .انگار صبح به صبح می دوشمش ماستو پنیر درست میکنم باهاش حالا نمک گیرش شدم.میگم بایدی در کار نیست.اشکش سرازیر شد آخر سر.ناگفته نماند قلب خودمم درد گرفت.یه فروغی درونم طرف اون بود. که وقتی داشتم قانونمداریو به احمق مداری ای که ویترین اخلاقیات داره ، ترجیح میدادم اون تو گونی داشت دستو پا میزد .


اینجا زنان باردار و شیرده گروه هدف ما تعریف شدن.و تمام خدمات واسشون رایگان هست.حس میکنم جمله م طوریه که الان باید بگم چنانکه باردار یا شیرده هستید با ما درمیون بذارید(!)

چند قطره لیدوکایین حین تزریق چکید توی دهانش.ازش خواستم قورت بده.فکورانه احتمال این خطرو مطرح کرد که :شکمم بی حس نشه .نشاط رفت.

معاینه شدن

 میشنوم که با دستیارم صحبت میکنه و میخواد دندونشو بکشم .دستیارم میگه باید دکتر معاینه ت کنه اول .اونم طلبکار میگه که هنوز شوهر نکرده..در همین لحظه تقریبا روزم ساخته شد .

:/

دختربچه رو تحسین میکنم و میگم اینجا اغلب پسرا می ترسن ، گریه می کنن ،باج می گیرن ولی دخترا شجاعن.آخ نمیگن. مادرش میگه اینجا پسرا عزیزترن ، لوسشون میکنن :/

بوها

بیمارام تابستونا بوی عرق میدن ، زمستونا بوی دود و آتیش.

هوا هم خیلی وقتا بوی علف کوبیده میده.

نوم

اسمش سوتیام بود یعنی نور چشمام.اسم پسرش هم زونیام بود یعنی زانوهام .استعاره از تکیه گاه لابد .

دختر

این یکی مرد بود .هر روز با یه بچه می اومد.ازش پرسیدم چنتا داره که هر روز یکی میاره واسه ما? گفت سه تا پسر داره و یه دختر.بعدم شروع کرد قربون صدقه ی دختر دردونه ش رفتن.می گفت اول از دختر در حدی بدم می اومد که گفتم اگه بچه م دختر باشه واسش اسم نمیذارم.الان گاهی واسه دخترم گریه میکنم که چرا فقط یه دونه ست.

دختر داشتن

چشمای دخترش خیلی ضعیف بودن .انقدر که از پشت شیشه های قطور عینک، نمای عجیبی داشتن.در مورد تعداد بچه هاش پرسیدم.داشت اسم میبردو می شمرد که گفت پسرم ولی سالمه.گفتم دخترت هم سالمه فقط چشماش ضعیفه.گفت خب این دختره.

2

قربون صدقه ی مرسوم : دردت تو قلبم 

فحشای مرسوم: آل برده ، سگ 

نفرین مرسوم:خدا رو کولت  


1

چیزی که خیلی جالب توجهه ، اسامی بیماراست و ارتباط  نزدیکش با سبک زندگی ،تاریخ و جغرافیایی  که اونجا عمرشونو سپری میکنن..نام هایی که تا حالا دوست داشتم و یا به خاطر غریب بودنشون  واسم به یادموندنی شدن : گلبو_فانوس_علی گدا_جنجال_جنگی_ملوسی( پیرزن 70ساله:))_سنگین جان_صدتومنی(اون موقع که  صد تومن عددی بود)